سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صالحیه
بهارستان ایران

مادر سقای آب و ادب (روضه ی ام البنین)

طبق معمول هر سال مادرم روضه و سفره ی حضرت ام البنین (علیها سلام) را در خانه مان برگزار کرده بود و قرار بود خانم روضه خوان ساعت 11 قبل از ظهر تشریف بیاورند و مراسم را شروع کنند. مادرم می گفت خانم روضه خوان یک پرچم متبرک از کربلا آورده که به نام مقدس حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) مزین شده و هر جا میره اونو بالای سر خود و صدر مجلس نصب می کنه.

بالاخره لحظات قبل از آغاز مراسم فرا رسید و مادرم میهمانان مجلس رو که اغلب از همون همسایه ها بودند صدا کرد و قرار شد که اونها ساعت 11 همزمان با اومدن روضه خوان در جلسه حاضر بشن.

خیلی دلم می خواست اون پرچم متبرک کربلا رو که مزین به نام مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها ) بود زیارت کنم.اما قرار بود همزمان با ورود میهمانان من خانه را ترک کنم.

خلاصه ساعت 11 شد و من خانه را برای برگزاری مجلس زنانه ترک کردم. با اینکه خیلی از این پرچم ها زیارت کره بودم اما نمی دانم چرا دلم در تلاطم زیارت اون بود و یه جورایی هم اعصابم از اینکه نمی تونم اون پرچم رو ببینم خورد بود. اما چاره ای نبود.زمان گذشت و وقت بازگشت به خانه شد.وقتی داشتم به خانه برمی گشتم توی دلم با خانم ام البنین نجوا می کردم.می گفتم بی بی جان شما مادر پسران هستی به عبارتی اگه قرار بود برای روز وفات شما بنده اسم انتخاب کنم اسم امروز رو روز مادر پسرها می گذاشتم. آخه از این حرفم هدفی دارم و اون اینکه خیلی از پسرای امروزی جامعه ما مشکلات فراوونی دارن که فقط گره اونها با دستای با کفایت پسر شما گشوده می شه.می خوام از ازدواج و کار و تحصیل جونها حرف بزنم اما نمی دونم چرا انقده با شما احساس قرابت و نزدیکی دارم که می خوام پا رو فراتر بگذارم و در باره اعتیاد بعضی از جوونهای امروزی با شما صحبت کنم. بی بی جان خیلی از جوونهایی که امروز تو دام اعتیاد گرفتار شدن به خدا سالها ماههای محرم برا پسرت عباس (علیه السلام) نه ببخشید برای پسر عزیزت حسین (علیه السلام) سیاه بر تن کردند و براش سینه چاک کردند.نمی دونم چرا امروز تا اسم نازنین شما میاد بی اختیار اشکام سرازیر می شه و فقط اون پسرایی یادم میافته که الآن اسیر اعتیادن. مادر شما به واقع در حق همه منت مادری دارید چرا که کنیزی خانه ی فاطمه ازآنتان شد.پس امروز بنده کمترین از شما شفا و رهایی پسرایی رو از چنگال اعتیاد می خوام که ازابتدا قرار نبود اینچنین بشن و امروز خیلی از اونهایی که قراره اونهارو راهنمایی کنن بهشون می گن ترک اعتیاد هیچ چاره ای نداره..! ولی شما بهتر می دونی که خوبم چاره داره و چاره ی اونها مهر و محبت شما و یه قطره آب از مشک سقای آب و وفاست.

تو همین افکار بودم که رسیدم خونه.قبل از ورودم هم دیدم که همسایه ها یواش یواش در حال رفتن به خونه هاشون هستن. همین طور روضه خوان را هم دیدم که قبل از همه در حال رفتنه.وارد خانه شدم و مادرم مطابق معمول باقیمانده و خورده برکات سفره را بر روی سرمان ریخت.(آخ دستت درد نکنه مادر که امروز سایه ی اون برکاته که باعث شده من دست بر دامن ام البنین باشم.)

وقتی سرمو بر گردوندم دیدم هنوز پرچم برگ یا فاطمه الزهرا بر روی دیوار خانه مان نصب است. تا چشمم به پرچم خورد انگار حرم مطهر معصومین را دیده بودم.ناخودآگاه برخاستم و دیوانه وار نه ، بلکه سائل وار و همچون گدایانی که دامان ارباب خویش را یافته اند غافل از پیرامون خود مشغول زیارت پرچم شدم.آنقدر خوشحال بودم از بذل عنایت بی بی.با خود می گفتم بی بی جان بنده نوازی کردی. من که خواسته ام را بر زبان نیاورده بودم و تو اجابت کردی.

به خود که آمدم دیده همه اهل منزل بدون روضه و بی روضه خوان اشک ریزان سفره ام البنینند.. .




...

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 اردیبهشت 4 توسط  | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin
قالب وبلاگ